اندیشه والا








آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30








جستجو









آمار


  • امروز: 41
  • دیروز: 38
  • 7 روز قبل: 281
  • 1 ماه قبل: 1348
  • کل بازدیدها: 176829



  • احادیث امام حسین





    پس زمینه





     
      مناظره امام باقر علیه السلام با اسقف مسیحیت ...

    موضوعات: سیره پیشوایان, امام باقر علیه السلام
    [جمعه 1398-05-18] [ 08:47:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مولودی میلاد امام رضاعلیه السلام ...

     

    موضوعات: سیره پیشوایان, امام رضا علیه السلام
    [یکشنبه 1398-04-23] [ 01:02:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حضرت معصومه و امام کاظم علیهما السلام ...

     

    پدرش به فدایش…

    جمله ای است که امام معصوم علیه السلام به فرزندش بیان می کند.

    امام معصوم بخاطر عصمت نه اهل تسامح در الفاظ است و نه اهل اغراق و تعارف. آنچه می گوید کلامی است به جِد بدون تخطی از دستور الهی.

    اما امام کاظم علیه السلام این جمله را سه بار برای دخترشان تکرار می کند. و جان امام معصومی که حرمتش از هر واجبی بالاتر را به پای دختر می ریزد. و این گویای چیزی نیست جز ارزش و جایگاه آن دختر.

    اما ماجرا از آنجا شروع می شود که روزی امام کاظم علیه السلام از منزل خارج می شود. گروهی از شیعیان از بیرون مدینه برای دیدار امام و طرح سوالات خود به منزل امام میرسند؛ اما وقتی به منزل امام می رسند دختر امام، فاطمه معصومه سلام الله علیها از پشت در، اعلام می کند که پدر در منزل نیست.

    اما شیعیان که از مناطقی دور امده بودند اظهار می کنند که سوالاتی دارند و باید پاسخ خود را از امام علیه السلام بگیرند. «بانو» سلام الله علیها سوالات را می گیرند و اعلام می کنند:  فردا بیایید درِ منزل و پاسخ را تحویل بگیرد. فردای آن روز شیعیان پاسخ سوالات خود را دریافت کرده راهی دیار خود می شوند. در راه بازگشت با امام موسی کاظم علیه السلام برخورد می کنند و ماجرا را بازگو میکنند. امام پاسخ سوالات را به دقت مرور می کنند. با دیدن جواب ها سه بار تکرار می کنند :

    《فداها ابوها، فداها ابوها، فداها ابوها》

    این همان جمله ای است که رسول اکرم صلی الله علیه و اله برای بانوی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها تکرار کرد.

    موضوعات: سیره پیشوایان, حضرت معصومه سلام الله علیها
    [جمعه 1398-04-14] [ 12:04:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حمزه سید الشهداء کیست؟ ...

    حمزه پسر عبدالمطلب و عموی پیامبر، بنا به نقل تاریخ 4 سال قبل از عام الفیل به دنیا آمد . به او لقب «اسد الله»، «اسد رسول الله» و «سید الشهداء» دادند.

    او چه قبل از اسلام و چه بعد از بعثت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همراه و یار ایشان بود.در کنار او در پیمان «حلف الفضول» ،«شعب ابی طالب»،«جنگ بدر» و « و جنگ احد» بود.

    مورخین نقل کردند که  ایشان  در زمان  خواندن خطبه عقد ازدواج حضرت رسول (صلی الله علیه واله )و حضرت خدیجه (علیه السلام) توسط ابوطالب (علیه السلام) حاضر بودند.

    حمزه در جوانی و قبل از اسلام شکارچی بود و همواره به شکار می رفت. حمزه در شجاعت کم نظیر بود .او از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که به ریاست قریش رسید.

    غیرت و حمایت ایشان ازپیامبر (صلی الله علیه واله) مثال زدنی بود. او در مکه کنار پیامبر ماند و به حبشه هجرت نکرد. ایمان و اسلام او در ایمان اوردن قبیله اش  به اسلام تاثیر بسزایی داشت.

    یکی از موارد حمایت ایشان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) این گونه نقل می شود: روزی ابوجهل در نزدیکی کوه صَفا به پیامبر اکرم اهانت می کند و در پیامبر  (صلی الله علیه واله) در پاسخ به ابوجهل سکوت می کند . در آن مکان کنیزی شاهد ماجرا بود. وقتی حمزه  از شکار برگشت؛ طبق عادت همیشگی خود به طواف کعبه و بعد از آن به دیدار خویشان خود رفت. کنیز ماجرای اهانت ابوجهل به پیامبر  (صلی الله علیه واله) را برای حمزه بازگو می کند. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که دربین مردم در مسجد الحرام  نشسته است. کمان خود را بر سر او زد، طوری که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. حمزه به ابوجهل گفت: «‌تو محمد را دشنام می‌دهی، مگر نمی‌دانی من به دین او درآمده‌ام. هر چه او بگوید من هم می‌گویم.

    در آن بین «خاندان مخزوم »حضور داشتند اما بخاطر ترس از حمزه نتوانستند از ابوجهل حمایت کنند.

    حمزه اولین پرچم دار سپاه اسلام بود و پیامبر در اولین سریه خود در ماه رمضان سال اول هجرت را به دست حمزه داد. هرچند با تدبیر حمزه این جنگ تبدیل به صلح شد.

    موضوعات: مناسبات, شهادت حضرت حمزه علیه السلام
    [چهارشنبه 1398-03-29] [ 11:27:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      شهادت حضرت حمزه علیه السلام ...

    حضرت حمزه ، سید الشهدا (علیه السلام) در جنگ احد جز افرادی بود که معتقد بود باید در خارج از مدینه با دشمن جنگید و حتی عهد بسته بود که غذا نخورد تا اینکه در خارج از مدینه با دشمن بجنگد.در جنگ احد او مسئول قلب سپاه بود و با دو شمشیر می جنگید.در این جنگ بود که توسط وحشی و با تحریک و وعده دادن هند زن ابوسفیان به شهادت می رسد.

    انگیزه هِند دختر عُتبه برای انتقام گرفتن  کشته  شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بود. هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود. وحشی ابتدا قول کشتن علی را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت می رساند و جگر او را نزد هند می برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مُثْله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد. آن را خام به دندان کشید. آنجا بود که هند معروف شد به اکلت الکباد( جگرخوار).

    بعد این واقعه دلخراش و داغدار شدن از شهادت حمزه گروهی از مسلمانان قسم خوردند برای انتقام حمزه 30 نفر از قریش را مثله کنند. اما آیه 126 سوره نحل نازل شد و مسلمانان را دعوت به صبر کرد.

    حمزه نخستین شهید اُحُد بود که  پیامبر  بر او نماز گزارد و بعد ازآن  بقیه  شهدا را در چند نوبت آوردند و کنار اوقرار دادند  و رسول خدا بر آنها و بر او نماز خواند.  به این  ترتیب، حدود هفتاد بار به صورت مستقل و همراه با دیگر شهداء بر پیکر او نماز  خواند.

    حمزه را در پارچه‌ای که خواهرش « صفیه» آورده بود، کفن کردند؛ چون مشرکان بدن  او را برهنه کرده بودند.  

    پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)زمانی که پیکر حمزه را دید به شدت گریه کرد. اما دید که انصار چگونه بر  کشتگان خود گریه می کردند . آنجاست که فرمود: «‌اما حمزه گریه کننده ندارد. » در آن هنگام سعد بن معاذ این سخن پیامبر را شنید زنان انصار را به خانه حضرت رسول برد و برای حمزه عزاداری کردند. از آن زمان به بعد، هر زنی از انصار که می‌خواست بر مرده‌ای گریه کند، ابتدا بر حمزه گریه می کرد.

    نقل  شده است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز برای حمزه لباس عزا پوشید.

     

    موضوعات: مناسبات, شهادت حضرت حمزه علیه السلام
     [ 11:20:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      بهاییان در اصفهان و تبعید باب به قلعه ماکو ...

      

    سفر به اصفهان

    «علی باب» قبل از سفر به بوشهر به پیروان خود در عتبات نامه ای می نویسد که پس از سفر مکه به عتبات برمی گردد. به همین گروهی از «بابیان» در آنجا منتظر بوند؛ اما بعد از حبس «علی باب» در نوروز سال 61 ، نامه ای به آنها می رسد با این مضمون که: « آمدن من به عتبات امکان ندارد و شما به اصفهان بروید و منتظر تعالیم جدید بمانید . و اگر مصلحت باشد شمارا به شیراز فرا می خوانم و گرنه در اصفهان بمانید و منتظر اراده خدا باشید.»

    «نبیل زرندی» تاریخدان بهایی می نوسید: «وصول این توقیع که امتحان شدید برای اهل ایمان بود اثرات عجیبی در مومنین ایجاد کرد. بعضی در این امتحان لغزیدند و گفتند : چطور شد که سید باب بوعده خود وفا نکذد؟ آیا خلف وعده خود را هم به امر خدا می داند؟»

    در آن زمان شیراز مبتلا به وبا بود و از طرفی «منوچهر خان معتمد الدوله(گرجی)» حاکم اصفهان با تحریک و تشویق «ملا حسین بشرویه»  باعث شد «علی باب» فرصت را غنمیت شمرد و به سوی اصفهان حرکت کند و در اصفهان در منزل منوچهر خان گرجی ساکن شود.

    «منوچهر خان حاکم اصفهان» مردی مرموز و اصالتا مسیحی بود . او از تبار امراء گرجستان بود که توسط «آغا محمد خان قاجار» به همراه 15 هزار نفر از گرجستان ، ارمنستان و تفلیس پایتخت قفقاز در 16 ربیع الاول 1190 اسیر شده بود اما توانست با جلب نظر شاه در اواخر سلطنت «فتحعلی شاه قاجار »به استانداری اصفهان برسد.(1)

    جالب است که «منوچهر خان» با اینکه ظاهرا ادعای مسلمانی داشته اما در واقع اعتقادی به اسلام نداشت.

    «زرندی» در این خصوص به نقل از «منوچهر خان» بیان می کند: «من تا کنون به دیانت اسلام  قلبا معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم، بیانات این جوان( باب) مرا قلبا به دیانت اسلام وادار کرد و این جوان حقیقت اسلام را به من نشان داد. (2)

    او «علی باب» را در بهترین اتاق از «عمارت خورشید» جا داد و خودش شخصا امور باب را به عهده گرفته .

    اما بعد از مرگ منوچهر خان ، برادرش «گرگین خان» (3)به جای او نشست و او در این فرصت باب را برای مجازات به تهران فرستاد. اما چون « علی باب» حق ورود به تهران را نداشت از آنجا از طریق کوهستان به «قلعه ماکو» تبعید شد.

    « علی باب» در «قلعه ماکو» از آرامش نسبی برخوردار بود و توانست در آنجا قسمتی از کتاب خود« بیان» را بنویسد . کتابی که بعد نوشتنش « علی باب» اسلام و قرآن را منسوخ اعلام کرد.

    پی نوشت:

    1-  تاریخ جامع بهاییت، بهرام افراسیابی- ص113-112

    2- تاریخ زرندی ، نبیل زرندی ص171

    3-گرگین خان در بین  بهایی ها به گرگین پر کین معروف است.

     

    موضوعات: بابیت
    [شنبه 1398-03-25] [ 02:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      عاشقانه های رباب سلام الله علیها( علاقه امام حسین علیه السلام به همسرش رباب) ...

                 .

    «رباب»، دختر «امرءالقیس» از قبایل شامی بود. پدرش در زمان خلیفه دوم، مسلمان می شود و از شدت  علاقه و ارادت به حضرت علی(علیه السلام ) سه فرزند خود را  به عقد ازدواج امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)  درآورد. (1)  

    در برخی از نقل های تاریخی  پدر رباب را انیف کلبی معرفی کرده اند .(2) اما نقل اول شهرت بیشتری در تاریخ دارد.

    «رباب» به عقد امام حسین(علیه اسلام ) درآمد و تا آخرین لحظات زندگی آن حضرت در کنار حضرت ماند. «رباب» دو فرزند از امام حسین(علیه السلام ) داشت، یکی سکینه و دیگری عبداللّه ( علی اصغر) . که در روز عاشورا در جلوی چشم پدر و مادرش به شهادت رسید.(3) و سکینه (سلام الله علیها) نیز، بعدها در شمار زنان بزرگ عالم اسلام درآمده، بویژه در ادب، شخصیت شناخته شده ای یافت.

    «رباب » نیز علاقه وافری به امام حسین(علیه) داشت. او در سفر کربلا همراه امام(علیه السلام) بود و پس از شهادت آن حضرت،  نیز وفاداری اش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.

    دو مرثیه از «رباب»  به جا مانده ،که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده ونشان از  خلوص و ارادت رباب( عشق او به حضرت) دارد.  در یکی این مرثیه ها اینطور شعر می سراید:

    «اِنَّ الّذی کانَ نورا یُستَضضاءُ به / بِکربلا قتیلُ جزاکَ غَیْرُ مدفونِ

    جَنَبِتَ خُسرانَ الموازین/  قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و

    کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین/ مَن لِلْیَتامی وَ مَنْ للسائلین و مَنْ

    یُغنی و یاوی اِلیْه کُلُّ مِسْکِینِ/وَ للّه ِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین»

    «آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است.ای فرزند پیامبر(صلی الله علیه و اله)! خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت «میزان» تو را از هر زیانی به دور دارد. تو آن چنان کوه محکمی بوده که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بی نیازشان سازد؟ به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.» (4)

    «رباب» در بیت سوم، ارتباط عمیق خود را با امام (علیه السلام) به تصویر می کشد.

    «رباب» ، زمانی که در محفل ابن زیاد، سر امام حسین(علیه السلام) را در دامن نهاده، بر آن بوسه می زد،

    ادامه »

    موضوعات: سیره پیشوایان, امام حسین علیه السلام
    [سه شنبه 1398-01-20] [ 01:07:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      حضرت رسول اکرم صلی_الله علیه و آله از منظر اندیشمندان غیر مسلمان ...

    ژان ژاک روسو درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این گونه بیان می کند: « حضرت محمد، پیامبر اسلام، نظریه بهتری داشت و توانست سیستم سیاسی خود را به خوبی متحد سازد.» (1)

    جرج برنارد شاو، نویسنده معروف ایرلندی شخصیت  پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  را این گونه توصیف می کند:
    «او را باید منجی بشریت خواند. من اعتقاد دارم که اگر مردی مثل او حاکمی در عصر جدید می‌شد، برای حل مشکلاتش از صلح و دوستی استفاده می‌کرد. او عالی‌ترین مردی بود که روی زمین پا گذاشته است. او به دین دعوت کرد. یک تمدن را پایه گذاری کرد. ملتی را بنا نهاد. اخلاق را نهادینه کرد. اجتماعی زنده و قدرتمند ایجاد کرد تا آموزش‌های او را به صحنة عمل آورند و دنیای تفکر و رفتار انسانی را برای همیشه و به طور کامل منقلب کرد. نام او «محمد» است. در سال 570 بعد از میلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود برای دعوت به دین راستین (اسلام) را در سال چهلم عمر خود آغاز کرد و در شصت و سومین سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت کوتاه 23 سال از پیامبری‌اش به پرستش خدای یگانه رهنمون شد. وی مردم را از جنگ و نزاع‌های قبیله‌ای رهانید و به اتحاد و همبستگی ملی رسانید. او در این مدت، مردم را از هرزگی و مستی به اعتدال و پرهیزکاری، از بی قانونی به زندگی نظام‌مند، و از تباهی به بالاترین معیارهای تعالی اخلاقی هدایت کرد. تاریخ بشری چنین دگرگونی کامل را از جانب یک شخص یا در مکان دیگر قبل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله )یا پس از او نشناخته است. تصور همه این عجایب باور نکردنی در طی این دو دهه نخست است»(2)

    ماهاتما گاندی رهبر فقید هند در کتاب «هند جدید» در مورد شخصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌گوید:
    «جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیون‌ها انسان جا گرفته، «محمد» است. از اینجا من متقاعد شده‌ام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. «محمد» سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بی‌باکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگی‌های محمد(صلی الله علیه و آله) بود. قبل از این ویژگی‌ها او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمی‌کرد.» (3)

    منابع: 

    1-منبع:ماهنامه سیاحت غرب، ش 38، پیامبر اعظم از نگاه متفکران غربی، حسین پاشا. 

    2-منبع: یامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در ایینه گفتار اندیشمندان غیر مسلمان، محمد کاظم جعفر زاده فیروزآبادی 

    3-منبع: مهدی نصیری، ویژه‌نامه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، ص 61.

    موضوعات: سیره پیشوایان, رسول اکرم صلی الله علیه و اله
    [چهارشنبه 1398-01-14] [ 08:12:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان توبه «بشر حافی» با کلام امام موسی کاظم علیه السلام ...

    مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه توبۀ بشر را اینطور نقل می کنند:  حضرت امام کاظم علیه‌السّلام از خانه بِشْرِ حافى در بغداد عبور می‌کردند، که صداى غنا و رقص و نى به گوش حضرت رسید، در این حال کنیزى از منزل خارج شد. حضرت به او فرمودند:

    « یَا جَارِیَةُ! صَاحِبُ هَذَا الدَّارِ حُرٌّ أَمْ عَبْدٌ؟! فَقَالَتْ: بَلْ حُرٌّ. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: صَدَقْتِ؛ لَوْ کَانَ عَبْدًا خَافَ مِنْ مَوْلَاه ؛ خانم! مالک این خانه آزاد است یا بنده؟! گفت: آزاد است»

    حضرت کاظم علیه‌السّلام گفت: راست گفتى؛ اگر بنده بود، از آقاى خود مى‌ترسید و چنین کارى نمى‌کرد.»

     آن کنیز چون بازگشت، آقاى وى که بر سر سفره شراب بود گفت: چرا دیر برگشتى؟! کنیز گفت: مردى با من چنین و چنان گفت.  بشر در این حال فوراً با پاى برهنه (حافیاً) از منزل بیرون شد تا حضرت امام کاظم علیه السّلام را دیدار کرد، و عذر خواهى نمود و گریست، و از کردارش و عملش شرمنده شد، و بر دست آن حضرت توبه نمود. 

    منبع: نور ملكوت قرآن‌، علامه آیت‌الله حسینی طهرانی، ج ۳ ص ۲۸۱

    موضوعات: سیره پیشوایان, امام کاظم علیه السلام
    [دوشنبه 1398-01-12] [ 01:45:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مناظره امام کاظم علیه السلام هارون الرشید ...

    زمانی که هارون الرشید امام کاظم علیه السلام را از مدینه به بغداد آورد، مجلسی ترتیب داد در آن مجلس  هارون الرشید به امام علیه السلام گفت: «می خواهم از شما چیزهایی بپرسم که مدتی است در ذهنم هست و تا کنون از کس نپرسیده ام،به من گفته اند که شما هرگز دروغ نمی گویید. » 

    امام علیه السلام فرمود: «اگر  من آزادی بیان داشته باشم، آنچه می دانم در زمینه ی سوالت پاسخت را خواهم داد»

    هارون آزادی را به امام علیه السلام داد و گفت: «در بیان آزاد هستید،هر چه می خواهید بفرمایید…»

    هارون گفت سوال اول : چرا شما و مردم،معتقد هستیدکه شما فرزندان ابو طالب از ما فرزندان عباس برترید،در حالیکه ما و شما از تنه ی یک درختیم.

    امام علیه السلام جواب می دهد: «ابو طالب و عباس هر دو عموهای پیامبر بودند و از جهت خویشاوندی با پیامبر،با هم فرقی ندارند.اما ما از شما به پیامبر نزدیکتریم.»

    هارون گفت: چگونه؟

    امام علیه السلام پاسخ میدهد:  «چون پدر ما ابو طالب با پدر رسول اکرم برادر تنی (پدر و مادر یکی) بودند ولی عباس برادر ناتنی (تنها از سوی مادر) بود.»

    هارون سوال بعدی را می پرسد: « چرا شما مدعی هستید که از پیامبر ارث هم می برید،در حالی که می دانیم هنگامی که پیامبر رحلت کرد عمویش عباس (پدر ما) زنده بود اما عموی دیگرش ابو طالب (پدر شما) زنده نبود و معلوم است که تا عمو زنده است،ارث به پسر عمو نمی رسد.

    ادامه »

    موضوعات: سیره پیشوایان, امام کاظم علیه السلام
     [ 01:16:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت
     
    مداحی های محرم