اندیشه والا








خرداد 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو









آمار


  • امروز: 104
  • دیروز: 97
  • 7 روز قبل: 513
  • 1 ماه قبل: 2469
  • کل بازدیدها: 162372



  • احادیث امام حسین





    پس زمینه





     
      حمزه سید الشهداء کیست؟ ...

    حمزه پسر عبدالمطلب و عموی پیامبر، بنا به نقل تاریخ 4 سال قبل از عام الفیل به دنیا آمد . به او لقب «اسد الله»، «اسد رسول الله» و «سید الشهداء» دادند.

    او چه قبل از اسلام و چه بعد از بعثت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همراه و یار ایشان بود.در کنار او در پیمان «حلف الفضول» ،«شعب ابی طالب»،«جنگ بدر» و « و جنگ احد» بود.

    مورخین نقل کردند که  ایشان  در زمان  خواندن خطبه عقد ازدواج حضرت رسول (صلی الله علیه واله )و حضرت خدیجه (علیه السلام) توسط ابوطالب (علیه السلام) حاضر بودند.

    حمزه در جوانی و قبل از اسلام شکارچی بود و همواره به شکار می رفت. حمزه در شجاعت کم نظیر بود .او از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که به ریاست قریش رسید.

    غیرت و حمایت ایشان ازپیامبر (صلی الله علیه واله) مثال زدنی بود. او در مکه کنار پیامبر ماند و به حبشه هجرت نکرد. ایمان و اسلام او در ایمان اوردن قبیله اش  به اسلام تاثیر بسزایی داشت.

    یکی از موارد حمایت ایشان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) این گونه نقل می شود: روزی ابوجهل در نزدیکی کوه صَفا به پیامبر اکرم اهانت می کند و در پیامبر  (صلی الله علیه واله) در پاسخ به ابوجهل سکوت می کند . در آن مکان کنیزی شاهد ماجرا بود. وقتی حمزه  از شکار برگشت؛ طبق عادت همیشگی خود به طواف کعبه و بعد از آن به دیدار خویشان خود رفت. کنیز ماجرای اهانت ابوجهل به پیامبر  (صلی الله علیه واله) را برای حمزه بازگو می کند. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که دربین مردم در مسجد الحرام  نشسته است. کمان خود را بر سر او زد، طوری که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. حمزه به ابوجهل گفت: «‌تو محمد را دشنام می‌دهی، مگر نمی‌دانی من به دین او درآمده‌ام. هر چه او بگوید من هم می‌گویم.

    در آن بین «خاندان مخزوم »حضور داشتند اما بخاطر ترس از حمزه نتوانستند از ابوجهل حمایت کنند.

    حمزه اولین پرچم دار سپاه اسلام بود و پیامبر در اولین سریه خود در ماه رمضان سال اول هجرت را به دست حمزه داد. هرچند با تدبیر حمزه این جنگ تبدیل به صلح شد.

    موضوعات: مناسبات, شهادت حضرت حمزه علیه السلام
    [چهارشنبه 1398-03-29] [ 11:27:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      شهادت حضرت حمزه علیه السلام ...

    حضرت حمزه ، سید الشهدا (علیه السلام) در جنگ احد جز افرادی بود که معتقد بود باید در خارج از مدینه با دشمن جنگید و حتی عهد بسته بود که غذا نخورد تا اینکه در خارج از مدینه با دشمن بجنگد.در جنگ احد او مسئول قلب سپاه بود و با دو شمشیر می جنگید.در این جنگ بود که توسط وحشی و با تحریک و وعده دادن هند زن ابوسفیان به شهادت می رسد.

    انگیزه هِند دختر عُتبه برای انتقام گرفتن  کشته  شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بود. هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود. وحشی ابتدا قول کشتن علی را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت می رساند و جگر او را نزد هند می برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مُثْله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد. آن را خام به دندان کشید. آنجا بود که هند معروف شد به اکلت الکباد( جگرخوار).

    بعد این واقعه دلخراش و داغدار شدن از شهادت حمزه گروهی از مسلمانان قسم خوردند برای انتقام حمزه 30 نفر از قریش را مثله کنند. اما آیه 126 سوره نحل نازل شد و مسلمانان را دعوت به صبر کرد.

    حمزه نخستین شهید اُحُد بود که  پیامبر  بر او نماز گزارد و بعد ازآن  بقیه  شهدا را در چند نوبت آوردند و کنار اوقرار دادند  و رسول خدا بر آنها و بر او نماز خواند.  به این  ترتیب، حدود هفتاد بار به صورت مستقل و همراه با دیگر شهداء بر پیکر او نماز  خواند.

    حمزه را در پارچه‌ای که خواهرش « صفیه» آورده بود، کفن کردند؛ چون مشرکان بدن  او را برهنه کرده بودند.  

    پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)زمانی که پیکر حمزه را دید به شدت گریه کرد. اما دید که انصار چگونه بر  کشتگان خود گریه می کردند . آنجاست که فرمود: «‌اما حمزه گریه کننده ندارد. » در آن هنگام سعد بن معاذ این سخن پیامبر را شنید زنان انصار را به خانه حضرت رسول برد و برای حمزه عزاداری کردند. از آن زمان به بعد، هر زنی از انصار که می‌خواست بر مرده‌ای گریه کند، ابتدا بر حمزه گریه می کرد.

    نقل  شده است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز برای حمزه لباس عزا پوشید.

     

    موضوعات: مناسبات, شهادت حضرت حمزه علیه السلام
     [ 11:20:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      بهاییان در اصفهان و تبعید باب به قلعه ماکو ...

      

    سفر به اصفهان

    «علی باب» قبل از سفر به بوشهر به پیروان خود در عتبات نامه ای می نویسد که پس از سفر مکه به عتبات برمی گردد. به همین گروهی از «بابیان» در آنجا منتظر بوند؛ اما بعد از حبس «علی باب» در نوروز سال 61 ، نامه ای به آنها می رسد با این مضمون که: « آمدن من به عتبات امکان ندارد و شما به اصفهان بروید و منتظر تعالیم جدید بمانید . و اگر مصلحت باشد شمارا به شیراز فرا می خوانم و گرنه در اصفهان بمانید و منتظر اراده خدا باشید.»

    «نبیل زرندی» تاریخدان بهایی می نوسید: «وصول این توقیع که امتحان شدید برای اهل ایمان بود اثرات عجیبی در مومنین ایجاد کرد. بعضی در این امتحان لغزیدند و گفتند : چطور شد که سید باب بوعده خود وفا نکذد؟ آیا خلف وعده خود را هم به امر خدا می داند؟»

    در آن زمان شیراز مبتلا به وبا بود و از طرفی «منوچهر خان معتمد الدوله(گرجی)» حاکم اصفهان با تحریک و تشویق «ملا حسین بشرویه»  باعث شد «علی باب» فرصت را غنمیت شمرد و به سوی اصفهان حرکت کند و در اصفهان در منزل منوچهر خان گرجی ساکن شود.

    «منوچهر خان حاکم اصفهان» مردی مرموز و اصالتا مسیحی بود . او از تبار امراء گرجستان بود که توسط «آغا محمد خان قاجار» به همراه 15 هزار نفر از گرجستان ، ارمنستان و تفلیس پایتخت قفقاز در 16 ربیع الاول 1190 اسیر شده بود اما توانست با جلب نظر شاه در اواخر سلطنت «فتحعلی شاه قاجار »به استانداری اصفهان برسد.(1)

    جالب است که «منوچهر خان» با اینکه ظاهرا ادعای مسلمانی داشته اما در واقع اعتقادی به اسلام نداشت.

    «زرندی» در این خصوص به نقل از «منوچهر خان» بیان می کند: «من تا کنون به دیانت اسلام  قلبا معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم، بیانات این جوان( باب) مرا قلبا به دیانت اسلام وادار کرد و این جوان حقیقت اسلام را به من نشان داد. (2)

    او «علی باب» را در بهترین اتاق از «عمارت خورشید» جا داد و خودش شخصا امور باب را به عهده گرفته .

    اما بعد از مرگ منوچهر خان ، برادرش «گرگین خان» (3)به جای او نشست و او در این فرصت باب را برای مجازات به تهران فرستاد. اما چون « علی باب» حق ورود به تهران را نداشت از آنجا از طریق کوهستان به «قلعه ماکو» تبعید شد.

    « علی باب» در «قلعه ماکو» از آرامش نسبی برخوردار بود و توانست در آنجا قسمتی از کتاب خود« بیان» را بنویسد . کتابی که بعد نوشتنش « علی باب» اسلام و قرآن را منسوخ اعلام کرد.

    پی نوشت:

    1-  تاریخ جامع بهاییت، بهرام افراسیابی- ص113-112

    2- تاریخ زرندی ، نبیل زرندی ص171

    3-گرگین خان در بین  بهایی ها به گرگین پر کین معروف است.

     

    موضوعات: بابیت
    [شنبه 1398-03-25] [ 02:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت